در كنار رفتارهاي قرآني امام حسن مجتبي عليه السلام، از ديدگاه هاي حضرت پيرامون قرآن هم نبايد غافل ماند. حسن بن علي عليهما السلام گاه از نقش راهنمايي قرآن سخن مي گويد، زماني از تفسير و شيوه ها و نبايدهايش سخن مي گويد. از تأثير آن در جلاي سينه ها، تأثيرش در قيامت و احوال مؤمنان و شرايط تمسّك به قرآن و... سخن دارد. گوشه هايي از اين بخش ها را مي خوانيم:
امام حسن عليه السلام بعد از بيعت مردم، فرمود: ما حزب پيروز خداييم. نزديك ترين خاندان پيامبريم. اهل بيت پاكيزه و پاك اوييم و «احدالثقلين الّذين خلّفهما رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم في امّته والثاني كتاب الله فيه تفصيل كل شي ء «لايأتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه»(1)؛ و يكي از آن دو گران سنگ هستيم كه رسول خدا در امّت خود به يادگار نهاد و دومي آن، كتاب خداست كه «در آن بيان هر چيز است و از پيش روي آن و از پشت سرش باطل به سويش نمي آيد.»
امام حسن عليه السلام فرمود:
«ما بقي في الدنيا بقيّة غيرهذا القرآن فاتّخذوه اماماً يدلّك علي هداكم و إنّ احقّ النّاس بالقرآن من عمل به و إن لم يحفظه و أبعدهم منه من لم يعمل به و إن كان يقرأه (2)؛ در دنيا غير از اين قرآن چيزي نمانده است. پس آن را امام خود قرار دهيد تا شما را به هدايت راهنمايي كند. سزاوارترين مردم به قرآن كسي است كه به آن عمل كند، هرچند آن را حفظ نكرده باشد و دورترين فرد از قرآن كسي است كه به آن عمل نكند، هرچند آن را بخواند.»
امام حسن عليه السلام فرمود:
«إنّ هذا القرآن يجي ء يوم القيامة قائداً و سائقاً يقود قوماً الي الجنّة أحلّوا حلاله و حرّموا حرامه و آمنوا بمتشابهه و يسوق قوماً الي النّار ضيّعوا حدوده و احكامه و استحلّوا محارمه (3)؛ اين قرآن در روز قيامت در حالي كه راهبر است مي آيد؛ مردمي را كه حلال قرآن را، حلال و حرام آن را، حرام گرفته اند و به متشابه آن ايمان آورده اند، به بهشت رهنمون مي شود و مردمي را كه حدود و احكامش را ضايع كرده اند و حرامهايش را روا شمرده اند، به آتش مي اندازد.»
از امام حسن عليه السلام است كه فرمود:
«إنّ هذا القرآن فيه مصابيح النّور و شفاء الصّدور فليجل جال بضوءه و ليلجم الصّفة قلبه، فانّ التّفكير حياة القلب البصير كما يمشي المستنيرفي الظلمات بالنّور(4)؛ چراغهاي نور و شفاي سينه ها در اين قرآن است. پس بايد سالك، در نور آن راه بپيمايد و با اين ويژگي، دل خود را لگام زند؛ زيرا اين انديشيدن حيات دل بيناست، همان گونه كه آدمي در تاريكي ها با نور روشنايي مي گيرد.»
كسي از امام حسن عليه السلام تقاضاي اندرز كرد... امام فرمود: با نعمت هاي خداوندي خود را بازداريد و از اندرزها سود بريد كه خدا براي پناه جوئي و ياوري كافي است. «وكفي بالكتاب حجيجاً و خصيماً و كفي بالجنّة ثواباً و...(5)؛ و قرآن حجّت و طرف محاسبه اي تمام است و بهشت براي ثواب و...»
امام حسن عليه السلام در ضمن موعظه اي طولاني پيرامون تمسّك به قرآن فرمود: «واعلموا علماً يقيناً أنّكم لن تعرفوا التقي حتّي تعرفوا صفة الهدي و لن تمسّكوا بميثاق الكتاب حتّي تعرفوا الذي نبذه و لن تتلوا الكتاب حقّ تلاوته حتّي تعرفوا الذي حرّفه فاذا عرفتم ذلك عرفتم البدع والتكلّف و رأيتم الفرية علي الله و التحريف و رأيتم كيف يهوي من يهوي و...(6)؛ يقين داشته باشيد تا ويژگي هدايت را نشناسيد، تقوا را نخواهيد شناخت و تا آناني را كه قرآن را پشت سر انداختيد، نشناسيد، به پيمان قرآن نتوانيد آويخت و تا تحريف كنندگان قرآن را نشناسيد، آن را چنان كه حقّ تلاوت آن باشد، نخواهيد خواند. پس وقتي اينها را شناختيد، بدعت ها و پيرايه ها را نيز خواهيد شناخت و افتراها بر خدا و تحريف را مي بينيد و پي مي بريد آن كه سقوط كرد، چگونه سقوط نمود.»
از نگاه امام حسن عليه السلام «تفسير» بايد روشمند باشد. بر اين اساس، «تفسير به رأي» حرام است. «من قال في القرآن برأيه فأصاب فقد أخطاء(7)؛ هركسي درباره قرآن با رأي خود سخن گويد و به حق باشد، باز گناه كرده است.»
از امام حسن عليه السلام است كه: «من قرأ القرآن كان له دعوة مجابة امّا معجّلة و امّا مؤجّلة(8)؛ هركس قرآن بخواند، يك دعاي مستجاب دارد؛ دير يا زود.» و فرمود: «من قرأ ثلاث آيات من آخر سورة الحشر اذا أصبح فمات من يومه ذلك طبع بطابع الشّهداء و إن قرأ اذا أمسي فمات في ليلته طبع بطابع الشهداء(9)؛ هركسي هنگام صبح سه آيه آخر سوره حشر را بخواند، و در آن روز بميرد، مُهر شهدا خواهد خورد و چون شب شود و بخواند و بميرد، نيز ممهور به مهر شهدا مي شود.»
از نظر امام حسن عليه السلام خانه اهل بيت، محلّ نزول فرشتگان الهي و وحي آسماني است. از اين روي امام حسن عليه السلام بعد از جنگ جمل، به خاطر مريضي، يعني امام علي عليه السلام خطبه هاي نماز را خواند و در آن فرمود: «ايّها النّاس إنّ الله اختارنا بالنّبوة... و انزل علينا كتابه و وحيه...(10)؛ اي مردم! خدا ما را به نبوّت برگزيده (نبوّت در خاندان ماست)... و كتاب وحي خود را بر ما نازل كرد...»
امام حسن عليه السلام فرداي روزي كه امام علي عليه السلام به شهادت رسيد، در ميان مردم كوفه سخنراني كرد. وي در آنجا فرمود: «يا اهل الكوفة لقد فارقكم بالأمس سهم من مرامي الله... اعطي الكتاب خواتيمه و عزائمه (11)؛ اي اهل كوفه! ديروز كسي از شما جدا شد كه تيري از تيرهاي خدا بود... خواتيم و عزائم قرآن (همه دانشهاي دور از دسترس و احكام ظاهري) به او داده شده بود.»
امام حسن عليه السلام فرمود: «لايجهلنّكم الذين لايعلمون والتمسوا ذلك عند اهله فانّهم خاصّة نورً يستضاء بهم و ائمّة يقتدي بهم...(12)؛ نادانان، شما را به جهالت نكشانند و اين (قرآن شناسي و حق شناسي) را از اهلش (اهل بيت) بجوييد.»
امام حسن عليه السلام در ضمن نقل حديث ثقلين مي فرمايد: «فالمعوّل علينا في تفسيره لانتظنّي تأويله بل نتيقّن حقائقه فأطيعونا(13)؛ در تفسير آن، ما مورد اعتماديم و از روي خيال تأويل نمي كنيم؛ بلكه از روي يقين حقايق آن را بيان مي كنيم. از ما پيروي كنيد.»
و براساس قائل بودن به چنين جايگاهي براي اهل بيت عليهم السلام است كه وقتي ابوسعيد عقيصا از دليل «صلح» مي پرسد، امام مي فرمايد: اباسعيد! علّت صلح من با معاويه، همان علّت صلح رسول خدا با بني صخره و بني اشجع و اهل مكّه است، وقتي كه از حديبيه برگشت. آنان طبق تنزيل، كافرند و معاويه و يارانش طبق تأويل قرآن.(14)
امام حسن مجتبي عليه السلام در سخنانش همواره از كلام الهي استفاده مي كرد و به خاطر عشق و علاقه، سخنش را مزيّن به آن مي ساخت و مواقعي هم به شاهد آوردن از آيات در ذيل كلام خود مي پرداخت. اين دسته از سخنان حضرت را مي توان تحت عنوان «استشهاد و استفاده از آيات» گردآورد كه البته حجّم وسيعي هم دارند و ما تنها به ذكر نمونه بسنده مي كنيم:
امام حسن عليه السلام بعد از اطلاع از حركت لشكر معاويه، خطبه اي خواند و فرمود: به راستي خداوند جهاد را بر بندگان خود واجب فرمود و آن را ناگوار ناميد. سپس به مؤمنان مجاهد فرمود:
«واصبروا انّ الله مع الصّابرين»(15)؛ «صبر پيشه كنيد كه خدا با صابران است.» اي مردم! شما به آنچه مي خواهيد نمي رسيد مگر با صبر بر آنچه ناگوار است؟(16)
امام حسن عليه السلام در نصيحتي طولاني به عامل تقوا اشاره مي كند و مي فرمايد: «... خدا شما را به تقوا سفارش كرد و آن را نهايت خشنودي خود قرار داد كه تقوا درِ هر توبه و سرآمد هر حكمت و شرف هر كاري است: به سبب تقوا پارسايان رستگار شدند. خداوند متعال فرمود: «انّ للمتّقين مفازاً»(17)؛ به راستي كه پرهيزكاران را رستگاري است. و فرمود: «ويُنجي الله الذّين اتقوا بمفازتهم لا يمسّهم السّوء و لاهم يحزنون»(18)؛ و خدا كساني را كه پارسايي پيشه كنند، به كارهايي كه مايه رستگاري آنها شد، نجات مي دهد. بدي به آنان نمي رسد و غمگين نمي شوند.
پس اي بندگان خدا! از خدا پيروي كنيد و بدانيد هركه از خدا پروا كند، خدا راهي براي بيرون رفتن از فتنه ها به رويش مي گشايد و در كارش درستي بخشد و هدايتش را فراهم كند و حجّت او را پيروز كند و رو سفيدش سازد.»(19)
از امام حسن عليه السلام است كه فرمود: اي مردم!... با ذكر فراوان خود را از خدا (غضب و عذاب) بازداريد و با پارسايي از او بترسيد و با فرمانبرداري به خدا تقرّب جوييد كه او نزديك و پاسخگو است. خداوند مي فرمايد: «و اذا سألك عبادي عنّي فانّي قريب اجيب دعوة الدّاعي اذا دعان فليستجيبوا لي و ليؤمنوا بي لعلّهم يرشدون»(20)؛ هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند، من نزديكم و دعاي دعاكننده را چون مرا بخواند، اجابت مي كنم. پس بايد فرمان مرا برند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند. پس خدا را فرمان ببريد و به او ايمان آوريد.(21)
در موارد متعدّدي امام حسن عليه السلام سخنان و اقدامات خود را مستند به آيات الهي مي كرد و دليل ادّعاهايش را از قرآن كريم استخراج و اعلام مي نمود؛ گاهي هم در برابر مخاطبان توسّط آيات قرآن كريم احتجاج مي كرد و آنان را با پاسخ هايي نهايي و قاطع رو به رو مي ساخت. اين قسم از احاديث حسني عليه السلام نيز فراوانند(22) و ما تنها به تعدادي اشاره مي كنيم.
يزيد به امام حسن عليه السلام گفت: از روزي كه به دنيا آمده ام، تو را دشمن مي دارم. امام فرمود: بدان اي يزيد! شيطان در آميزش پدر تو مشاركت داشت و هر دو نطفه به هم آميختند و در وجود تو دشمني مرا نهادند. زيرا خداي متعال مي فرمايد: «وشاركهم في الاموال والاولاد»(23)؛ در مال ها و فرزندانشان شركت جوي. و نيز در آميزش «حرب» شركت كرد و «صخر» از آن زاده شد. از اين رو، او جدّم رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم را دشمن مي دارد.(24)
امام حسن عليه السلام در ضمن يك سخنراني مردم را به پيروي از اهل معرفت و خدا ترسي فراخواند و به آيه «فبهداهم اقتده» اين گونه استناد كرد: خدا شما را رحمت كند. از اينان پيروي كنيد كه خداي متعال، پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم و پدران او ابراهيم و اسماعيل و فرزندانش را ستود و فرمود: «فبهداهم اقتده» و بدانيد كه به پيروي ايشان مكلّف هستيد.(25)
امام حسن عليه السلام به تناسب مسائلي كه پيش مي آمد، از آيات الهي تفسيرهايش را ارائه مي كرد. اين كار، گاهي در قالب سخنراني و مخاطبه بود و زماني در شكل پاسخ به سؤالات قرآني. امام حسن عليه السلام همواره به عنوان قافله سالار خاندان علوي و اهل بيت عليهم السلام در دوره امامتش مورد پرسشهاي مختلف قرآني بود و در سايه آن حجم زيادي از پاسخهاي حضرت هم به يادگار مانده است كه به بازخواني برخي مي پردازيم.
قطب راوندي در فقه القرآن، درباره «وادبار السّجود»(26)؛ «و به دنبال سجود، او را تسبيح بگوي.» مي گويد: امام حسن عليه السلام فرمود: منظور، دو ركعت مستحبّي پس از نماز مغرب است.(27)
از ابن ابي حاتم نقل است كه حسن بن علي عليهما السلام درباره اصحاب اُخدود «اصحاب الأخدود»(28) فرمود: آنان اهل حبشه اند.(29)
امام حسن عليه السلام بعد از بيعت مردم، فرمود: از ما پيروي كنيد كه اطاعت ما، چون همراه اطاعت خداي سبحان و پيامبرش باشد، واجب است. خدا فرمود: «يا ايهاالذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرّسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شي ءٍ فردّوه الي الله و الرّسول»(30)؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را نيز اطاعت كنيد، هرگاه در امري اختلاف كرديد، آن را به خدا و پيامبر عرضه داريد». «ولو ردّوه الي الرّسول و اولي الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم»(31)؛ و اگر آن را به پيامبر و اولياي امرشان برگردانند، قطعاً در بين آنان كساني هستند كه آن را دريابند و شما را بر حذر مي دارم از گوش دادن به داد و فرياد شيطان كه دشمن آشكار شماست...(32)
ابوالحسن علي بن احمد واقدي مي نويسد: مردي گفت: نزد جواني رسيدم كه صورتش چون طلاي سرخ مي درخشيد و از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم سخن مي گفت، از تفسير «شاهد و مشهود» پرسيدم، فرمود: امّا شاهد، محمّد است و مشهود، روز قيامت. آيا نشنيدي كه مي فرمايد: «يا ايّها النّبيّ انّا ارسلناك شاهداً»(33)؛ و «ذلك يوم مجموع له النّاس و ذلك يوم مشهود»(34)؛ پرسيدم: اين جوان كيست؟ گفتند: حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام.(35)
از امام حسن عليه السلام درباره فرموده خدا «انّا كل شي ءِ خلقناه بقدرٍ»(36)؛ سؤال شد. فرمود: خدا مي گويد: «انّا كلّ شي ء خلقناه لأهل النّار بقدر اعمالهم»(37)؛ ما هر چيزي را براي دوزخيان به اندازه اعمالشان آفريده ايم.
امام كاظم عليه السلام فرمود: حسن بن علي عليهما السلام فرمود: هر وقت نيازي داشتيد، آن را از اهلش بخواهيد. سؤال شد: اي فرزند رسول خدا! اهل نياز چه كسي است؟ فرمود: آن كساني كه خدا در قرآن از آنان ياد مي كند: «انّما يتذكّر اولي الالباب»(38)؛ «تنها ژرف نگرها پند پذيرند» ژرف نگرها، همان خردمندانند.(39)
امام حسن عليه السلام در نامه اي به عبدالله بن جندب نوشت: ... مَثَل ما در كتاب خدا، همچون مشكات است. مشكات، قنديل است و در ما، چراغ است و چراغ، محمّد و خاندان او هستند و چراغ در شيشه است. «الزّجاجة كانّها كوكب درّيّ يوقد من شجرة مباركة» علي بن ابي طالب عليه السلام، «لا شرقية ولاغربية» معروفة لايهودية و لانصرانية «يكاد زيتها يضي ء و لولم تمسسه نار نور علي نور يهدي الله لنوره من يشاء»(40)؛ آن شيشه، گويي اختري درخشان است كه از درخت خجسته زيتوني - علي بن ابي طالب - كه نه شرقي و نه غربي است - نه يهودي و نه نصراني است - افروخته مي شود. نزديك است كه روغن آن - هرچند بدان آتش نرسيده باشد - روشني بخشد. نوري بر روي نوري ديگر است. خدا هر كه را بخواهد به نور خود هدايت مي كند.»
«سپس ما نجيبان و پيشگامان پيامبران و جانشينان خدا در زمين و همان خالص شده هاي براي خدا در كتاب خداييم و ما نزديك ترين مردم به پيامبر خداييم و ما آن كساني هستيم كه خدا دين خود را براي ما تشريع كرد و در كتاب خود فرمود: «شرع لكم من الدّين ما وصّي به نوحاً والّذي اوحينا اليك و ما وصّينا به ابراهيم و موسي و عيسي ان اقيموا الدّين و لا تتفرّقوا فيه»(41)؛ «از دين آنچه را كه به نوح درباره آن سفارش كرده براي شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را درباره آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم كه دين را به پا داريد و در آن جدايي نكنيد.» و بر امّت محمّد باشيد. آري «كبر علي المشركين»(42)؛ «بر مشركان گران مي آيد.»(43)
حسن بن علي عليه السلام فرمود: هرجا در كتاب خداي سبحان «انّ الابرار»(44) آمده است، سوگند به خدا، از آنها جز علي بن ابي طالب و فاطمه و من و حسين را اراده نكرده است. زيرا ما به سبب پدران و مادران خود «ابرار» هستيم و دل هاي ما با عبادات و نيكي ها بالا رفته و از دنيا و دوستي آن بيزار شده است و ما در همه فرائض الهي از او اطاعت مي كنيم و به وحدانيّت او ايمان داريم و پيامبرش را تصديق مي كنيم.(45)
مروان بن حكم در مجلس معاويه سخنان ناشايستي عليه امام حسن عليه السلام به زبان آورد. امام فرمود: مروان! سپاس خدايي را كه با اين تهديد تو، جز بر طغيان تو نيفزايد، همان طور كه خدا فرمود: «و نُخَوّفهم فما يزيد هم الاّ طغياناً كبيراً»(46)؛ «و ما آنان را بيم مي دهيم ولي جز طغيان بيشتر آنان نمي افزايد.» مروان! آيا تو و فرزندانت همان درخت لعنت شده در قرآن نيستيد؟ سه بار از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم شنيدم كه تو را لعنت كرد.(47)
امام حسن عليه السلام به عمرو بن عاص فرمود: اي عمر! من تو را نمي شناسم، جز از عمل نامشروعي كه پنج نفر درباره اش اختلاف داشتند... به سخن آمدي، و گفتي: من دشمن محمّدم؟! و خدا در كتاب خود نازل فرمود: «انّ شانئك هوالابتر»(48)؛ «حقاً كه دشمن تو خود بي نسل است.»(49)
1.بحارالانوار،ج 43، ص 359؛ شيخ طوسي، ص 691.
2. كشف الغمّه، ج 1، ص 573؛ ارشادالقلوب، ص 79.
3. بحارالانوار، ج 78، ص 112 و ج 92، ص 32؛ كشف الغمّه، ج 1، ص 573.
4. بحارالانوار، ج 78، ص 112 و ج 92، ص 32.
5.تحف العقول، ص 236؛ بحارالانوار،ج 78،ص 109.
6. تحف العقول، ص 227.
7. كشف الغمّه،ج 1، ص 573؛ ارشاد القلوب، ص 79.
8. بحارالانوار، ج 92، ص 204.
9. همان، ص 310.
10. همان، ج 32، ص 228.
11.همان، ج 44، ص 42. درباره عدم تحريف قرآن و جمع آن توسّط امام علي ر.ك: همان،ج 36، ص 231.
12. همان، ج 78، ص 104.
13. همان ج 43، ص 359.
14. علل الشرايع، ص 211.
15. انفال / 46.
16. مقاتل الطالبيين، ص 59، نمونه هاي ديگر: ر.ك: همان، ص 55؛ المناقب، ج 4، ص 24 و 18؛ امالي، طوسي، ص 691؛ اصول كافي، ج 1، ص 300.
17. نبأ / 31.
18. زمر / 61.
19. تحف العقول، ص 232.
20. بقره / 186.
21. تحف العقول، ص 227.
22. مانند: كشف الغمّه، ج 1، ص 573 و 574؛ تحف العقول، ص 234؛ الاحتجاج، ج 2، ص 67؛ بحارالانوار، ج 44، ص 1.
23. اسراء / 64.
24. بحارالانوار، ج 44، ص 104.
25. ارشاد القلوب، ص 76، نمونه ديگر، ر.ك: كافي، ج 7، ص 289 (درباره احياي نفس).
26. ق / 40.
27. مستدرك الوسايل، در باب مربوطه، و ر.ك: الميزان، ج 18، ص 360.
28. بروج / 4.
29. كنزالعمّال، ج 2، ص 549.
32.امالي، شيخ طوسي، ص 691 ر.ك: همان،ص 269.
35. كشف الغمّه، ج 1، ص 543.
36. قمر / 49.
37. التوحيد، ص 382، ر.ك: الميزان، ج 19، ص 85.
38. زمر / 9.
39. اصول كافي، ج 1، ص 19؛ نمونه ديگر، در باره علم غيب امام حسن(ع) ر.ك: دلائل الامامة، ص 171 و درباره قربي ، بحارالانوار، ج 23، ص 232.
40. نور / 35.
43. تفسير فرات كوفي، ص 285، ح 385.
44. مانند: انفطار / 12.
45. المناقب، ج 4،ص 2.تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 136.
46. اسراء / 60.
47. مقتل الحسين(ع)، ج 1، ص 114.
48. كوثر / 3.
49. مقتل الحسين(ع)، ج 1، ص 114.
30 و 31. نساء / 59.
33 و 34. احزاب / 45.
41 و 42. شوري / 13.